دانلود آهنگ رازها مجید اکبری
▽رازها▽ψمجید اکبریψ
▲Majid Akbari▲▰Razha▰

بيهود مي گويي دوستت دارم و بيهوده لبخند ميزني
و كلامت دگر بوي تند بهار نارنج نمي دهد
ببخشيد من يك شب كه در خواب بودي آن طرف سيرتت را ديدم
آن شب ابر من بودم باران من بودم و تمام بيابان ها جهان سبز شد
آن شب كلاهت را بر سر گذاشتم و فكر كردم
اگر كمي شبيه تو بشوم چقدر جهان زيباتر خواهد شد
حالا تمام جهان صحنه ي تئاتر بزرگي ست
من شاعري ميشوم كه تمام كلماتش را روي اين خاك پخش كرده
و ميان آن ها لي لي مي كند
و يا مجسمه سازي كه مي تواند ساعتي بسازد
و جهان را متوقف كند
در انتهاي جهان مي تواند از برگ بالا برود
و به كودكيش برگردد
مي تواند از چوب آهنگ سنگ
عشق بسازد
روي اين صحنه ميشود نقاشي بشوم با بومي پر از انار سرخ
و چهره اي با چشمان بسته
به خاطر خدا يك دقيقه چشمانت را ببند
صداي ناله اي از تمامي اين بوم ها بلند خواهد شد
نقاشي كه وقتي گريه مي كند از دانه دانه چشم هايش انار ميچكد
حالا روي اين صحنه مي ايستم و فكر مي كنم
چقدر دلم براي مادرم تنگ شده
چقدر دلم يك شانه مي خواهد با موهاي بلند
يك آغوش با صداي هق هق
و فكر مي كنم چقدر دلم براي يك سالگي ام تنگ شده
مادر ميشود كمي در اين صحنه لالايي بخواني
جهان خوابش ببرد تا من بي دلهره گريه كنم
پرده را بكش راز هاي دارد از صحنه بيرون ميريزد
پرده را بكش من تمام چيز هايي را كه نبايد ديدم
ديگر حرفي نميزنم پرده را بكش كارگردان




دیدگاه خود را بگذارید